ما بچه های گوجو هستیم | P3
چهار سال از زمان به دنیا اومدن دوباره ی ما میگذشت، به هرحال...
گوجو رفته بود مأموریت و ما پیش یوجی بودیم،لوکاس مثل همیشه خواب بود یا تلویزیون نگاه میکرد ولی من به یوجی نگاه میکردم، چند دقیقه صدای پای یوجی اومد با ذوق گفتم: یوجی!... ولی بعد با سوکونا رو به رو شدم...لوکاس رو از خواب بیدار کردم.
~از دید. نویسنده :~
سوکونا: به نظر میاد که بچه های گوجو هستین...خیلی از اون مرتیکه قوی ترین! امیدوارم وقتی بزرگ شدین برام دردسر نشه..
لونا:باعث افتخاره که سوکونا...ازمون تعریف کنه. (نگاه لونا و لوکاس مثل اوقاتی که گوجو عصبی میشه تیره شد،انگار آماده بودن که به سوکونا حمله کنن)
سوکونا: ازتون خوشم اومده پس..تا وقتی بتونین از قدرتتون استفاده کنین...بهتون آموزش میدم و مراقبتونم.
لوکاس:جدی میگی..؟ تو از چی ما دوتا خوشت اومده!؟
سوکونا: این همه قدرت تا حالا تو طول تاریخ برای انسان ها اتفاق نیفتاده پس فقط برام جالبه...(سوکونا سعی کرد به لونا و لوکاس دست بزنه ولی نتونست و گفت: پس حتی از الان میتونین از تکنیک بینهایت استفاده کنین...جالب شد!
گوجو رفته بود مأموریت و ما پیش یوجی بودیم،لوکاس مثل همیشه خواب بود یا تلویزیون نگاه میکرد ولی من به یوجی نگاه میکردم، چند دقیقه صدای پای یوجی اومد با ذوق گفتم: یوجی!... ولی بعد با سوکونا رو به رو شدم...لوکاس رو از خواب بیدار کردم.
~از دید. نویسنده :~
سوکونا: به نظر میاد که بچه های گوجو هستین...خیلی از اون مرتیکه قوی ترین! امیدوارم وقتی بزرگ شدین برام دردسر نشه..
لونا:باعث افتخاره که سوکونا...ازمون تعریف کنه. (نگاه لونا و لوکاس مثل اوقاتی که گوجو عصبی میشه تیره شد،انگار آماده بودن که به سوکونا حمله کنن)
سوکونا: ازتون خوشم اومده پس..تا وقتی بتونین از قدرتتون استفاده کنین...بهتون آموزش میدم و مراقبتونم.
لوکاس:جدی میگی..؟ تو از چی ما دوتا خوشت اومده!؟
سوکونا: این همه قدرت تا حالا تو طول تاریخ برای انسان ها اتفاق نیفتاده پس فقط برام جالبه...(سوکونا سعی کرد به لونا و لوکاس دست بزنه ولی نتونست و گفت: پس حتی از الان میتونین از تکنیک بینهایت استفاده کنین...جالب شد!
۵۵۵
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.